
ajab barunii miyad hava havaye del giriiyee {ardebil 1393/7/28__ 01:24}
من همیشه دوستدار یک زندگی عجیب و پر حادثه بوده ام
شاید خنده ات بگیرد اگر بگویم من دلم می خواهد
پیاده دور دنیا بگردم ٬ من دلم می خواهد توی خیابان ها
مثل بچه ها برقصم ٬ بخندم ٬ فریاد بزنم ٬
من دلم می خواهد کاری کنم
که نقض قانون باشد.
شاید بگویی که تمایل به گناهی دارم ولی این طور نیست
من از این که کاری عجیب بکنم لذت می برم ...
من دلم می خواهد این لفظ از زندگی دور شود
باید این کار را بکنی ٬
باید این طور لباس پوشید ٬
باید این طور راه رفت ٬
باید این طور حرف زد ٬
باید این طور خندید ٬
آه همه اش باید ٬
همه اش سلب آزادی و محرومیت ..
چرا باید ؟!...
می دانم که به من چه جواب خواهند داد ...
زیرا قوانین اجتماع اجازه نمی دهد طور دیگری رفتار کنی
اگر بخواهی بر خلاف دیگران رفتار کنی دیوانه
و احیانا جلف و سبکسر خطاب خواهی شد ..
من نمی فهمم
این قوانین را چه کسی وضع کرده
کدام دیوانه ای بشر را به این زندگی تلخ و پر از رنج محکوم کرده ...
فروغ فرخزاد
tajomash kheyli fasele dare ba khodesh vali gozashtam va3to
shayad goftam balad nabashi
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشقترین زندگان بوده اند
- احمد شاملو
بلکه پنجاه سالِ دیگر...»
یک روز،
بلکه پنجاه سالِ دیگر
موهای نوهات را نوازش میکنی
در ایوانِ پاییز
و به شعرهای شاعری میاندیشی
که در جوانیات
عاشقِ تو بود.
شاعری که اگر زنده بود
هنوز هم میتوانست
موهای سپیدت را
به نخستین برفِ زمستان تشبیه کند
و در چینِ دور چشمانت
حروفِ مقدسِ نقر شده بر کتیبههای کهن را بیابد...
یک روز
بلکه پنجاه سالِ دیگر
ترانهی من را از رادیو خواهی شنید
در برنامهی مروری بر ترانههای کهن شاید
و بار دیگر به یادخواهی آورد
سطرهایی را که به صلهی یک لبخند تو نوشته شدند.
تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک
و این شعر در آن روز
تازهترین شعرم برای تو خواهد بود... //
*از مجموعه شعر «باران برای تو میبارد»
چه زیبا گفت مترسک:
وقتی نمی شود به سمت ات آمد همین یک پا هم اضافی است...!
هر كجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است.
چه اهميت دارد
گاه اگر مي رويند
؟
چه دروغ بزرگیست !!!
زمان همه چیز را حل میکند ..
زمان ،
فقط موهایم را سفید کرد ..
زخمهایم را کهنه ..
دردم را بزرگتر ..
دلتنگیم را بیشتر ..
روزگارم را سیاه تر ....!!!
کسی بیاید پادرمیانی کند،
و بگوید
جز خودم
پای کسی در میان نیست...
تنهايى را فقط در شلوغى مى شود حس كرد.
سمفونى مردگان
/ عباس معروفى
TELEGRAM.ME/GUSHKON
تو حضور مبهمه پنجره ها
روبروم دیوار های آجریه
خورشیدروشن فردا مال تو
سهم من شبای خاکستری
توی این دلواپسی های مدام
جز ترانه های زخمی چی دارم
وقتی حتی تو برام غریبه ای
سر رو شونه های بارون می زارم
اسم تو برای من مقدسه
تا نفس تو سینه پرپر می زنه
باورم کن که فقط باور تو
میتونه قفل قفس رو بشکنه
منمو یه آسمون بی دریغ
منمو یه کوره راهه نا گزیر
ای ستاره شبای مشرقی
پر پرواز منو ازم نگیر
ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ،
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﭼﺮﺍﻍ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ،
ﺍﻣﺎ،
ﺭﻭﺷﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ!! !
----------------------------------
زندگی پانتومیم است،
حرف دلت را به زبان اوری باخته ای...
و سکوت دوستی است که
هرگز خیانت نمیکند...
گاهی نمیدانی از دست داده ای ...
یا از دست رفته ای ...!!!
و شعری که تورا جان می بخشد ... شاعرش را یکبار کشته است "
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
دوباره این دل دیوونه واست دلتنگه
وقت از تو خوندنه ستاره ء ترانه هام
اسم تو برای من قشنگترین آهنگه
بی تو یک پرنده اسیر بی پروازم
با تو اما میرسم به قله آوازم
اگه تا آخر این ترانه با من باشی
واسه تو سقفی از آهنگ و صدا میسازم
با یک چشمک دوباره منو زنده کن ستاره
نذار از نفس بیفتم تویی تنها راه چاره
آی ستاره آی ستاره بی تو شب نوری نداره
این ترانه تا همیشه تو رو یاد من میاره
تویی که عشقمو از نگاه من میخونی
تویی که تو تپش ترانه هام مهمونی
تویی که هم نفس همیشه آوازی
تویی که آخر قصه ء منو میدونی
اگه کوچه صدام یک کوچه باریکه
اگه خونم بی چراغه چشم تو تاریکه
میدونم آخر قصه میرسی به داد من لحظه یکی شدن تو آینه ها نزدیکه
بايد قبول كرد كه به خاطر بعضى از دقايق، مى ارزد آن كه انسان ماه ها و سال ها را از دست بدهد.
- آنتوان چخوف
همیشه می گویی ترک کن این سیگارهای لعنتی را
به تو قول می دهم که به زودی ترک کنم این خودِ لعنتی را
لبخند بزن ....
بدون انتظار پاسخی از دنیا ,
بدان روزی دنیا آنقدر شرمنده ات میشود که به جای پاسخ لبخند ,
با تمام سازهایت می رقصد ..
یک صندلی خالی
کنار رویاهایم متعلق به توست...
بمانی یا بروی دوستت دارم..
سرزده گاهی
به شعرهام سر بزن!
باور کن
هنوز
سرم
به شعرهام...
کامران رسول زاده
بزرگ ترین درد آن است که
دردت را بداند ،درمانت را بداند
تا نزدیکی گوشت بیاید ، اما قدمی برندارد
بزرگ ترین درد آن است که
دلت فقط بخواهد که بیاید ،روبرویت به ایستد
حضورش را احساس کنی ، اشک بریزی
اشکی نه برای او ، نه برای خودت
برای کودک درونت که دارد داغان می شود
اما انگار نمی شود ، انگار نشدنی است
نمی آید ، کودکت له می شود و اشکت بغضی سنگین
دردهایت که تمامی پیدا نمی کند
تازه هوس مردن به سرت می زند
اما هرقدر چشم به دل آسمان میگذاری
خبری از فرشته مرگ خدا نمی شود
خدا هم به حرف هایت گوش نمی دهد
قرار است تمام عمر نا آرام بمانی
نفس کشیدن برایت دردی بی درمان می شود
دیگر نمی دانی که را صدا بزنی که صدایت را بخواند
دردت که ساده نیست ، دردت که معمولی نیست
دردت را اصلا نمیتوانی به نزدیکانت هم بگویی
دردت را فقط او میداند ، اما کاش نمی دانست
دانسته ، ندانسته برایش فرقی نمی کند
او نه می تواند و نه می خواهد قدمی برایت بردارد
فقط دردت را دو چندان می کند
یک انتظار تلخ را هم به دردت اضافه می کند
دیگر انتهای خط می شود
آن جا که تنهایی هم برایت آرزو می شود
چون احساسش میکنی ، چون با بند بند وجودت لمسش می کنی
آری از تنهای تنها هم تنهاتر هستی
حتی خودت را هم برای خودت نداری
مغزت قفل می کند و حالت انفجار به خود می گیرد
کاری نمیتوانی انجام دهی جز آن که به سقف آسمان زل بزنی
بی پرواتر از همیشه ، فرشته مرگ را برار فرار از تنهایی صدا بزنی
و این بزرگ ترین خواسته واقعی این روزگارت می شود
خداوندا به خداوندی خودت ، این آرزوی دلم می باشد
قدمی بردار ، دلم دیگر فرشته زمینی را نمی خواهد
فقط فرشته مرگت را می خواهد ، میخواهم آرام شوم
آه ..اگر
گریه نیاید به تسلای دلم
من
چه کنم...???
Vedalaşmak zordur davranışlar fevrî
Kim bilir bir selam bile fetheder bu gönlü
Benim gönül selam alır verir geçer ömrüm
Hayallerimde kalan günler sanki hepsi dündü
Karanlıklardı gündüz, hayallerimse dümdüz
Ayaklarımda yoksa derman yürümek ne mümkün
Umutlar solar gider yarınlar kaybolur hemen
Sanma bir resimdir hayat olduğu yerde durmaz
Altımızdan akıp gider elle hiç tutulmaz
Kim bilir kimin ışığı çok acep
Kim bilir ki kimin güneşi yok aman
چرا حس می کنم هستی کنارم
چرا این رفتنو باور ندارم
چرا گم میکنم روز و شبامو
چرا حس میکنم داری هوامو
چرا هستی میون خواب و رویام
چرا پر می شی تو هرم نفسهام
دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم
نوشتن از نبودنت بهم کمک نمیکنه
هیچ چیزی بعد رفتنت بهم کمک نمیکنه
نشوندمت رو معنی عمیق نام واژه ها
پیچیدنت به هرم استعاره ها
بهم کمک نمیکنه
هیچ چیزی بعد رفتنت بهم کمک نمیکنه
خط زدن نوشته ها سوزوندن ترانه ها
بغض های تلخ بین روز شب گریه های بی صدا
بهم کمک نمیکنه
اینکه به خواب من میای عاشق خنده هات میشم
اینکه تو لحظه لحظه هام جون میگیرم فدات میشم
برگشتن روزای خوب قصه بوی پیرهنت
اینکه چشامو پس بدی حتی دیگه اومدنت
بهم کمک نمیکنه
TELEGRAM.ME/GUSHKON
همین که مینویسم و به واژه میکشم تو رو
دوباره بار غم می شینه روی شونه های من
همین که می شکفی مثه یه گل میون دفترم
دوباره گرمی لبات رو بار گونه های من
همین که میری از دلم قرار آخرم میشی
دوباره زخم می خورم دوباره باورم میشی
همیشه کم میارمت همیشه کم میارمت
نمیشه که نبارمت
تو که چشمات خیلی قشنگه
رنگ چشمات خیلی عجیبه
تو که این همه نگاهت
واسه چشمام گرمُ نجیبه
می دونستی که چشات شکل یه نقاشیه که تو بچگی میشه کشید
می دونستی یا نه؟ می دونستی یا نه؟
می دونستی که توی چشمای تو رنگین کمونو میشه دید
می دونستی یا نه؟ می دونستی یا نه؟
می دونستی که نموندی
دلمو خیلی سوزوندی
چشاتو ازم گرفتی
منو تا گریه رسوندی
می دونستی که چشامی همه ی آرزوهامی
می دونستی که همیشه تو تموم لحظه هامی
TELEGRAM.ME/GUSHKON
اگه گفتی دوستت دارم چند حرفه ؟
دیدی اشتباه کردی !
دوستت دارم حرف نیست یه زندگیه ،
اما زندگی دو حرف بیشتر نیست :
تو !
بودن با یه........
" مردادی "
لیاقت میخواد،،،،،،
که هرکسی نداره!!!!!!!
سرمایه ام تویی !
از تمامِ دنیا فقط …
بی اندازه دوستت “دارَم”
شکلات تلخ و سياه
در فنجاني سپيد
چه زيباست چشمان تو !
باز یادت میکنم تا نگویی بی وفاست
از شما دورم ولی این دل همیشه با شماست!
تنها یک تنها میداند تنهایی تنها درد یک تنهاست.
سکوت حرفیست که گفته نمی شه
.
.
.
.
.
بغض می شه …
کاش بودنها را قدر بدانیم !..
به خـــــدا قسم
نبودنها همین نزدیکیهاست …!
رد ِ تــو را دنبــال مـی کنـد، سـایـه ام
قـدم بــه قـدم که مـی رَوی
قـدم بــه قـدم که بـاز می آیـی
چـون گنـاهی
در تــو آویخته ام
بـی آرزوی رستـگاری.
- مرام المصری